مادرم برای من عین خوشبختی بود
و باز مادر، همیشه مادر، تا ابد مادر، ستون خیمه مادر، ای خدا مادر، محبتِ مادر، صبرِ مادر، مظلومیتِ مادر، مادرانی که معجزه گرند، مادر واژه ای به وسعت هستی ، مادرم برای من مثل یک خواب بود، یک خواب شیرین، او عین خوشبختی بود.
تنها دو روز در سال است که نمی تونی هیچ کاری بکنی یکی دیروز یکی فردا، گذر زمان هم جوانیمو گرفت هم عزیزان مو گرفت، انگار خواب بود وقتی به خودت میای می بینی همه چیز تموم شده ، همه چیز، از یک جایی به بعد مجبوری توی زندگیت باید با خاطراتت سر کنی، از یک جایی به بعد نگاه عاشقانه مادرت میشه بزرگترین حسرت زندگی ات، از یک جایی به بعد برای دیدن مادرت باید چشمهایت رو ببندی تا صورت با وقارش را در وجودت احساس کنی هر وقت آدم از عالم و آدم خسته میشه باید بره سر قبر مادرش، چه نیک زنی بود کلامش نیک، وجودش نیک، معرفت اش نیک.
مادر تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت دوست می دارم
تو را به خاطر لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را برای عطر نان گرم ات، به خاطرِ خاطره هایت دوست می دارم
تو را برای شکست آرزوهای محال ام دوست می دارم
تو را به خاطر نابودی خیالات و توّهمات ام دوست می دارم
تو را به خاطر بوی لاله های وحشی دوست می دارم
تو را به خاطر گونهِ زرین آفتاب گردان و بنفشه ها دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها و پرواز شیرین خاطره هایت دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که نمی شناخته ام دوست می دارم
تو را به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
تو را به اندازه قطرات باران ، به اندازه ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم.
کمک گرفته از غزلهای سلیمان
.